ناگفته های لیلا بهرامی

Wednesday, November 01, 2006

 

نظر لیلا درباره وبلاگ من


...
سرود کوهستان:
وبلاگ
از صعود اورست تا سقوط انسانیت دیدگاه های امیر بهرامی را در مورد صعود اورست ۸۴ منعکس می کند . مطالب منتشره در این وبلاگ بازخوردهای بسیار متفاوتی را در جامعه ی کوه نوردی کشور به دنبال داشت . انتشار آخرین مطلب این وبلاگ از طرف لیلا بهرامی عضو تیم اورست ۸۴ واکنشی را به دنبال داشت که در ادامه می خوانید.

طي يك سال گذشته با صحبت نتوانستم امير(برادرم) را از نوشتن در باره ي مسايل مربوط به صعود اورست سال 84 منصرف كنم. تنها يك دوره ي كوتاه نوشتن مطالب خود را در وبلاگش متوقف كرد و دوباره اين كار را از سر گرفته است. او خود را محق مي داند كه مسايل اين صعود را از منظر خود بررسي و طرح كند. دليل اين كار او را نمي دانم. احتمال هم ميدهم برخي مشوق هاي بيروني او را براي آغاز و استمرار اين كار قانع كرده باشند.

من در اين ميان خود را كنار كشيده ام! ولي او همچنان در خصوص هر آنچه كه در طي برنامه رخ داده مطالبي را از ديد خود بيان و منتشر مي كند. او بسياري از مطالب كه كاملاً براي من شخصي بوده اند را بدون كسب اجازه برداشته و منتشر كرده است!

من قبول دارم كه شرايط در آن دوران بسيار براي امير و خانواده ي من سخت بوده؛ بخصوص براي امير. چرا كه حميد مساعديان به جاي اينكه اخبار مصدوميت من را به پدرم اطلاع دهدبه دليل آشنايي مختصري كه با امير داشت او را براي اين مهم انتخاب مي كند و امير اولين فرد از خانواده است كه از حادثه مطلع مي شود. رضايت نامه و اسناد مالي ( چك ضمانت و...) همه با امضاء پدر من تكميل شده اند نه برادر من! اكنون من بايد اين اشتباه دكتر مساعديان را تحمل كنم. اشتباهي كه به سختي مي توان بر آن چشم گذاشت.

كاش امير مي دانست ايام زندگي انسان بسيار ارزشمند تر از آن است كه اين گونه به بطالت بگذرد. عمر ما آنقدر محدود است كه هرگز نمي توانيم فرصت هاي از دست رفته را جبران كنيم. ابتدا دكتر شهبازي، حالا فرخنده و عباس جعفري! و احتمالا فردا خود من و ... كه امير بي مهابا قضاوت مي كند و سخن مي گويد.

من و امير با هم در منزل آقاي جعفري به گفتگو نشستيم. اينك مي بينم كه برداشتها و ديدگاه هاي من و امير كاملاً با هم متفاوت هستند. 5 يا 6 ساعت بحث پيرامون مطالب مختلف را نمي توان در سر فصل هايي ناقص خلاصه كرد و به اكتفاي آن ها قضاوت!

آرزو دارم امير درك كند كه وقتي فرخنده از كمپ 4 برگشت و به كمپ 2 رسيد تا ساعت 11شب بالاي سر من بود، در حالي كه مي توانست براي استراحتي كه بي شك به آن نياز داشت به چادر خود برود. امير حتي از عكس هاي او نيز در وبلاگش بدون اجازه استفاده كرده. ولي افسوس ...

در زمان اعزام من به كاتماندو در آخرين لحظات با هماهنگي سرپرست تيم فرخنده تنها با يك كُت پـَر همراه من شد! حتي فرخنده در كاتماندو به سوالات امير پاسخ مي داد. آدرس اينترنتي پزشكان حاضر در كمپ 2 را نيز فرخنده به من داد تا بتوانم اطلاعات دقيقي از وضعيت خودم داشته باشم.

اي كاش امير مي توانست واقعيت جريان را آن طور كه بود درك كند و به دور از احساسات مطالب خود را بيان كند . به راحتي مي توان پـُل ها ي ارتباطي را خراب كرد ولي براي ساختن هر پل بايد زحمات زيادي كشيد!

در انتها فقط مي توانم بابت همه ي بي احترامي ها و ناراحتي هايي که براي دوستان من با انتشار چنين مطالبي پيش آمده پوزش بخواهم و اميدوار باشم روزي امير عينك بدبيني را از ديدگان خود بردارد.

ليلا بهرامي
24/07/1385

منبع: وبلاگ سرود کوهستان

......................................................................................................................